Monday, October 27, 2008

رفع ابهام
 
کی گفته دیگه قوی نیستم؟
نخیرم! (به قول بهار: زیر دو سال!) ;) هنوزم قوی ام... خوب هم هستم! خوشحال هم! :)
فقط تو فاصله ی بین قوی بودن ها باید استراحت های کوتاه کرد... همین! :)
.
پ.ن: توی این (کدوم؟) فیلمه می گفت باید تاف باشی ولی هارد نباشی. آره خلاصه!
بی ربط: متنفرم از اینجا که آدماش به هزار دسته ی "موندنی" و "رفتنی" (شامل "کِی رفتنی" و "کجا رفتنی") تقسیم میشن.



نسیم

 
|
........................................................................................

Friday, October 24, 2008

بابا جون آدم که همیشه نباید قوی باشه! گاهی هم باید بشینه سرشو بگیره توی دستاش، زار زار گریه کنه...
تازه آدم همیشه وقتایی که ضعیفه و دلش گریه می خواد قرار نیست زود به خودش بیاد و منطقی باشه و آهنگ بذاره برقصه که! گاهی هم باید آویزون دوستاش (یا خانواده ش) بشه، خودشو لوس کنه، بشینه چند ساعت مزخرفات بگه و اونا هم وقت داشته باشن و بخوان بشنون و خسته نشن و دلداریش بدن و دوباره قوی اش کنن، آخرشم موفق شن(اونا) لبخندش(فرد غصه دار!) رو از لای اشکاش در بیارن! اونم بپره بغلشون، بگه مرسی از همه چی! :* اونا هم بهش لبخند بزنن... اون(ف.غ.د) هم بال در بیاره و احساس خوشبختی کنه...
من نمی دونم اگه قراره همیشه تنهایی قوی باشین و تنهایی "بتونین" و تنهایی حال خودتونو خوب کنین و تنهایی لذت ببرین و تنهایی آهنگ بذارین برقصین و ... چرا زنده این؟ هان؟ من یه دونه از این لبخندای اشک آلود خوشبختی رو با یه دنیا عوض نمی کنم!
.
پ.ن: یکی بیاد اینا رو از ناخود آگاه من به خود آگاهم منتقل کنه که انقدر گیج نخورم!



نسیم

 
|
........................................................................................

Wednesday, October 22, 2008

از توی آسانسور دو نقطه دی میشم، میام خونه...
1. با هیجان تعریف می کنم که یه چیزی می خواستم بخرم و 75 تومن رو 55 تومن داد و ...
2. با روی باز و لبخند گشاد به شبنم میگم از اتاقم بره بیرون که درس بخونم...
3. بابا براش از این ایمیل فورواردی ها اومده، مامان میگه خیلی جالبه، بشین ببینش. می شینیم با هم می بینیمش... از خودم علاقه و شعف و از همین مزخرفات نشون میدم...
آخرش میگم خب دیگه! من می خوام درس بخونم :) [با همه ی این حرفا، بازم] مامان میاد بغلم می کنه، میگه چرا عصبی ای؟ ;)
.
آخه من عاشقتم که اینقدر منو می شناسی خب! :*


نسیم

 
|
........................................................................................

Wednesday, October 01, 2008

فردایم آنقدر نامعلوم است و ابهامش آنقدر بر حال ام سایه انداخته، که با ریزبینی، تمام زیبایی این روزها را می بلعم! زیبایی اش کم نیست، وقتی حتی از روزمره هایت هم لذت ببری...
گاهی دلم می خواهد این لحظه ها را فریز کنم، نگه دارم برای روز مبادا! :)


نسیم

 
|
........................................................................................

Home