Thursday, July 24, 2008

حالم گرفته ست...
دلم گردو می خواد... یکی در میون!
.
.
.
پ.ن: و بارون...
و یه جاده ی طولانی...


نسیم

 
|
........................................................................................

Friday, July 11, 2008

تابستونه (جدی؟)... و واضحه که من حالم خیلی خوبه...
.
* دلم برای وقت آزاد و پر کردنش با یه عالمه کار هیجان انگیز تنگ شده بود... برای همچین روزایی که خودتو خســـــــته می کنی با کارایی که دوست داری و آخر شب تا سرتو میذاری رو بالش، با لبخند خوابت می بره! :)
* به دوستای من تو اتاقم یه میمون و یه قورباغه اضافه شده که هر وقت از چیزی حالم گرفته باشه، میان قلقلکم میدن (!) و منم می خندم و آهنگ میذارم و می رقصم و همه چی یادم میره... ;)
* از دانشگاه اگه بخوام برات بگم، تازه ترین خبر اینه که اون دو سه تا آلاچیق خوشگلی که نزدیکای دانشکده حقوق داشتیم کَندن، به جاش یه چیزای زشت آهنی فرو کردن! دیروز عین چی (سگ دیگه!) پشیمون بودم که سال اول نرفتم یه دل سیر از کل دانشگاه عکس بگیرم :( هر سال به خودم گفتم دیگه از این زشت تَرش نمی تونن بکنن، ولی تونستن لعنتی ها! (معلومه اعصابمو خرد کردن دیگه؟ اگه نیست، بگو ادامه بدم!)
.
و در آخر هم یاد آوری می کنم که به خاطر اسم وبلاگمم که شده، تابستونا هیچ مسئولیت تند تند آپ کردنی گردن من نیست! بله! ;)
(تازه از این پستم هم معلومه که حرفی نداشتم و فقط خواستم اعلام زنده بودن و اینا کنم دیگه؟)

.
.
پ.ن: باز من قراره یه تصمیم بگیرم دارم خودمو تیکه تیکه می کنم... نیازمند نشونه ایم! (سخنی با پروردگار!)


نسیم

 
|
........................................................................................

Home