Home etc.
|
Saturday, August 12, 2006
خلوتی آبی و سپید من خواب دیده ام... که خاطره ها را می شود میان دفتر نوازش کرد و یادگاری، بر تنه ی بید مجنون نوشت من خواب دیده ام... که لبخند، میان ابرها پرواز می کند و نگاه، زیر امواج دفن می شود خلوتی آبی و سپید، که کلاغان را، راهی نیست! من خواب دیده ام... که آرزو ها دل به شهاب نمی بندند خواب هایم بوی یاس می دهند باورشان می کنم! نسیم | 10:15 PM | Thursday, August 10, 2006 نرگس اگه بشناسیم تعجب می کنی، ولی نرگس رو می بینم... به خاطر پوپک :(( پریشب سر خاک مامانش گریه می کرد، می گفت: خداااا، منم ببر!! خدا هم که نمی دونه فیلم چیه! باورش شد، نه نگفت!! ........................................... نتیجه: با این دوست ما شوخی نکنیا! یه وقت دیدی روش نشد نه بگه! نسیم | 1:46 PM | Tuesday, August 08, 2006 گرد و خاک گاهی دلم می خواد یه کاری بکنم، یه حرفی بزنم، یه سری گرد و خاک رو فوت کنم، ولی همیشه دلیلی هست برای سکوت، برای سکون، برای "تماشا"ی خاکی که هر روز از پنجره های باز ، به همراه آفتاب و بارون و طراوت و هوای تازه میاد تو و همه چیزو می پوشونه! همیشه دلیلی هست برای اشک، برای لبخند، برای زنده موندن! زنده موندن میون پنجره های باز و نسیم و بارون و خاک! امروز دلم می خواست کاری بکنم، حرفی بزنم، و یه سری گرد و خاک رو فوت کنم... ولی همیشه دلیلی هست... ................................................... پ.ن: روز مرد، روز پدر رو به بابا جون خودم و تمام بابا های واقعی و الکی (چشمک!) و همه ی مردا تبریک میگم! :) نسیم | 3:03 PM | Tuesday, August 01, 2006 از سر ناچاری یه کارایی هست که باید یاد بگیرم... مثلا" دیدن و نگاه نکردن، شنیدن و گوش نکردن، فهمیدن و فکر نکردن، آخه همیشه که نمیشه کور و کر و احمق بود! نسیم | 10:12 AM |
|