Saturday, August 12, 2006

خلوتی آبی و سپید
 
من خواب دیده ام...
که خاطره ها را می شود میان دفتر نوازش کرد
و یادگاری، بر تنه ی بید مجنون نوشت
من خواب دیده ام...
که لبخند، میان ابرها پرواز می کند
و نگاه، زیر امواج دفن می شود
خلوتی آبی و سپید، که کلاغان را، راهی نیست!
من خواب دیده ام...
که آرزو ها دل به شهاب نمی بندند
خواب هایم بوی یاس می دهند
باورشان می کنم!


نسیم

 
|
........................................................................................

Thursday, August 10, 2006

نرگس
 
اگه بشناسیم تعجب می کنی، ولی نرگس رو می بینم... به خاطر پوپک :((
پریشب سر خاک مامانش گریه می کرد، می گفت: خداااا، منم ببر!!
خدا هم که نمی دونه فیلم چیه! باورش شد، نه نگفت!!
...........................................
نتیجه: با این دوست ما شوخی نکنیا! یه وقت دیدی روش نشد نه بگه!


نسیم

 
|
........................................................................................

Tuesday, August 08, 2006

گرد و خاک
 
گاهی دلم می خواد یه کاری بکنم، یه حرفی بزنم، یه سری گرد و خاک رو فوت کنم، ولی همیشه دلیلی هست برای سکوت، برای سکون، برای "تماشا"ی خاکی که هر روز از پنجره های باز ، به همراه آفتاب و بارون و طراوت و هوای تازه میاد تو و همه چیزو می پوشونه! همیشه دلیلی هست برای اشک، برای لبخند، برای زنده موندن! زنده موندن میون پنجره های باز و نسیم و بارون و خاک!
امروز دلم می خواست کاری بکنم، حرفی بزنم، و یه سری گرد و خاک رو فوت کنم... ولی همیشه دلیلی هست...
...................................................
پ.ن: روز مرد، روز پدر رو به بابا جون خودم و تمام بابا های واقعی و الکی (چشمک!) و همه ی مردا تبریک میگم! :)


نسیم

 
|
........................................................................................

Tuesday, August 01, 2006

از سر ناچاری
 
یه کارایی هست که باید یاد بگیرم...
مثلا" دیدن و نگاه نکردن،
شنیدن و گوش نکردن،
فهمیدن و فکر نکردن،
آخه همیشه که نمیشه کور و کر و احمق بود!


نسیم

 
|
........................................................................................

Home