Wednesday, December 24, 2008

شبنم: واااااي خيلي دوستت دارم :* اگه آدما به نسبتِ عشقشون بالا مي رفتن، من الان تو كهكشان دو ميلياردم(!) بودم و هنوزم داشتم بالا مي رفتم :)
من: :))‌ منم دوستت دارم :* هوم... چه جالب مي شد اگه آدمايي كه كسيو دوست دارن بالا مي رفتن...
شبنم: آره فكر كن! يكي جلوت وايستاده بعد يهو ميره بالا! چه ضايع! :))
من: =))
شبنم: ولي اون وقت اگه يكي اون يكيو خيلي دوست داشته باشه از هم خيلي دور مي شن!
من: آره... ولي اصولا فرصت نمي كنن كه خيلي به هم علاقه مند شن، چون به محض اينكه يكي يكيو يه كمي دوست داشته باشه از هم دور ميشن... اون وقت مردم طبقه ي بالا(!) بايد با هم دوست شن!
شبنم: :)) آره... پس تنها راه با هم موندن و بيشتر شدن علاقه شون اينه كه همديگه رو به يه اندازه دوست داشته باشن...
من: اوهوم... كه با هم بالا برن...
.
.
.
پ.ن 1: آره آره فلسفي شد! آره آره شبنم فقط 13 سالشه! :))
پ.ن 2: با هم بالا رفتن سخت ترين كار دنياست... :(


نسیم

 
|
........................................................................................

Saturday, December 20, 2008

انار، آجيل، حافظ...
 
دلي كه غيب نمايست و جام جم دارد
ز خاتمي كه دمي گم شود چه غم دارد؟

***

من كه نفهميدم حافظ تأييدم كرد يا نصيحتم... ولي فالم رو خيلي دوست داشتم...
يلداي همه تون مبارك! :*


نسیم

 
|
........................................................................................

Thursday, December 18, 2008

نيمه ي پُر و اين حرفا!
 
تا يه ماه ديگه يه عالمه كار دارم :(
اونقدر زياد كه از نوشتنشون رو كاغذ وحشت مي كنم. قبول كه تنبلي هم كم نمي كنم! :( تا يه جاي كارم گير مي كنه دو تا فرندز خودمو مهمون مي كنم كه خداي نكرده غصه مُصه نخورم! ;)
اين فرندز ها هم يه چيزي مثل "آن شرلي" هاي يواشكي شب هاي امتحان شده. اون موقع كه راهنمايي بودم.
.
با همه ي اينا، الان يه گلدون شيشه اي بلند روي ميز اتاقمه كه 4 شاخه نرگس به ديواره هاش تكيه داده و عطرش اتاقمو پر كرده، يه دوست خوب برنامه ش با من جور شده كه دو سه روز در هفته بريم ورزش (يوهو! دارم از بي تحركي خفه ميشم!)، اون آزمايشگاه كه قراره تا يه مدتي زياد توش باشم جوِ دوست داشتني اي داره، سرما خوردگيم اَت لَست خوب شده ;) ، هنوز يه كوه طلبكارم (هي هي!)، و با اينكه تو اين هير و وير(!) دلم برف بازي مي خواد ولي دارم فكر مي كنم اگه زمستون امسالم مثل پارسال باشه بهتره برف بازيمو عقب بندازم كه اونقدر زود سرما دلمو نزنه و بتونم تا آخر زمستون دووم بيارم! :) (حالا اگه بخواين الانم منو ببرين برف بازي، رد نمي كنم! :-" )
.
اينكه تونستم اين همه چيز خوب پيدا كنم ايول داره ها! تازه همه شم نگفتم! :پي


نسیم

 
|
........................................................................................

Saturday, December 13, 2008

شاهكارم من!
تاريخ پست رو اشتباهي زده بودم، فرداش ديدم نيست، فكر كردم حتما ديليتش كرده م يادم رفته! :)) نگو دو روزه اينجاس!
پاكش كردم به هر حال... دوستش نداشتم زياد.
.
اميدوارم زندگي از فردا روتين شه... هنوز خيلي خسته م...
دلم يه دريا مي خواد، با شن هاي نرم... و چند تا دوست نزديك، كه بشينم سه ساعت كنارشون و سكوت باشه و موج باشه و...
دلم يه كوير مي خواد... با يه آسمونِ پر ستاره، با يه شب تا صبح حرف و لبخند... كنار آتيش...
دلم يه شب يلداي طووووولاني قشنگ مي خواد! با يه فال حافظ كه صاف زده باشه تو هدف...
.
ببينم چه مي كنيا! (البته اگه مي خواي معجزه و اينا روووو كني بگو آرزوهاي بزرگترم رو بگم!) ;) [شوخي با پروردگار!]


نسیم

 
|
........................................................................................

Home