Tuesday, May 20, 2008

دلم نوشتن می خواهد. همین حالا، در همین صفحه...
نمی نویسم اما!
دلم فرهاد هم می خواهد...
می روم گوش کنم که زیاد سخت نگرفته باشم به دلم!
.
.
پ.ن 1: همین الان فهمیدم که این دومین پست توی این صفحه ست که نوشته م چی دلم می خواد. معلومه دارم لوسِش می کنما! ;)
پ.ن 2: کامنتا رو نمی بینم. جل الخالق! :(


نسیم

 
|
........................................................................................

Tuesday, May 06, 2008

حق بده!
سخته اونی که می خوای باشی... سخته سعی کنی "بزرگ" باشی...
سخته سخت باشی... راسخ باشی... شک نکنی به راهت!
گاهی آدم کم میاره... گاهی دلش می خواد بشینه مثل بچه ها زار بزنه...
خسته م! :(
.
.
پ.ن: شاید یه روز همه مون باید بشیم مثل هم. اگه اینطور نبود که دنیا پر از آدمای عین هم نمی شد! حتما بعضی ها گاهی جو مبارزه گرفته تشون... ولی همه شون یه روزی خسته شده ن! و حتما" راجع به بقیه ی راهشون توی خستگی هاشون تصمیم گرفته ن. و چیزی که اصلا" مهم نیست اینه که چقدر دوام آورده بودن! "قبل" های متفاوت چه اهمیتی داره وقتی "بعد"ِ همه مثلِ هم ه؟
شاید فردا نظرم این نباشه! امیدوارم.


نسیم

 
|
........................................................................................

Home