Tuesday, July 19, 2005

فرهاد
 
داشتم تلفنی با جوانه حرف می زدم...
جوانه: راستی نسیم، تو از فرهاد ،سی دی ای چیزی داری؟
من: از فرهاد؟؟ ...آره! یکی دو تا سی دی دستمه. چه طور؟
جوانه: می خوام رایت کنم، می خوام هر چی داره داشته باشم!
من: هر چی داره، داشته باشی؟؟؟؟؟؟؟
جوانه:آره... حالا چیا داری؟
من: خب، دو تا فیلم دارم. یکیش تروی و...
جوانه (با تعجب!): نسیم!!! فرهاد خواننده رو میگم!! :))))))))))))))
پی نوشت: فکر کنم باید توضیح بدم که فرهاد، یکی از هم کلاسی هامونه که الان دو تا سی دی فیلمش دست منه! :)


نسیم

 
|
........................................................................................

Saturday, July 16, 2005

تظاهر؟!
 
آدما وبلاگ می نویسن که بقیه بخونن! که همراه باشن! که نظر بدن... اصلا" فرق دفترچه ی خاطرات با وبلاگ همینه : مخاطب!
ولی اینکه یکی هر دو سه روز، یه مطلب جدید اضافه کنه به اون خونه ی شیشه ای -که تو رو یکطرفه به بقیه می شناسونه و مجبوری زیر ذره بینش مواظب خیلی از کارات باشی!- نه به دلیل خوشحالیشه، نه اعتیادش! بلکه به دلیل نیازش به ارتباطه! اصلا" ما آدما، چرا با هم حرف می زنیم؟ چرا از تنهایی فراری ایم؟ چرا سکوت، آزارمون میده؟ چرا به نظرمون "طرد شدن" بده؟؟
چون به هم احتیاج داریم! به کمک هم، به همراهی هم، به حضور هم... دلیل ارتباطات ما نه تظاهره، نه سر کار گذاشتن بقیه، نه دروغ بافتن و به خورد هم دادن!
آره! من می تونم ناراحتی هامو رو یه کاغذ بنویسم و بندازمش دور! می تونم بغض هامو فرو بدم و تو "سکوت" فریاد بکشم! ... همین طور می تونم تمام روز رو تنها، یه گوشه بشینم و فکر کنم. می تونم در انزوا ،خودمو رشد بدم. می تونم تمام ارتباطاتمو قطع کنم و فقط درس بخونم! (شاگرد اول که عمرا" نمیشم!!! :)) ولی جزو 5 تای اول میشم!) ... ولی تمام کارایی که ما می کنیم، تمام اهدافمون، زندگیمون، آینده مون،.. در ارتباط با اطرافیانمون معنی پیدا می کنه... در حضور تمام کسایی که دوستشون داریم، کسایی که برامون مهمن، فرق دارن!...براشون مهمیم، دوستمون دارن!!
من خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که هر از گاهی آپدیت کردن وبلاگ، جز اینکه "نویسنده ای داره که عاشق نوشتنه، برای مخاطباش -که خیلی وقتا یا دوستای خوبی هستن یا میشن- ارزش زیادی قائله، و اصولا" از تنهایی بیزاره" هیچی رو نشون نمیده :)
.....................................
پ ن1: البته به نظر من وبلاگ نویسی به جز" ارتباط" خیلی محاسن دیگه هم داره.(چون به مطلبم مربوط نبود،اونجا نگفتمشون) وقتی وبلاگ می نویسی و نظر می خوای، یعنی فقط گوینده نیستی، یعنی می تونی بشنوی و راجع به شنیده هات فکر کنی.می تونی با دیدگاه های مختلف و متضاد آشنا بشی. وخیلی وقتا در مورد مشکلاتت به نتایج فوق العاده ای می رسی.. وبلاگ نوشتن یعنی تمرین انتقاد پذیر بودن! یعنی روی اشتباه، تکیه نکردن... یعنی یاد گرفتن روش برخورد با انواع نظر- و حتی گاهی توهین- ... یعنی تصمیم! ... وبلاگ نوشتن یعنی پای حرفی که می زنی وایستا، و اگه تونستن با دلایل منطقی متقاعدت کنن که اشتباس، بپذیر! یعنی مسئول باش! یعنی گاهی انتقاد کن و نترس!! به همه ی چیزایی که می بینی خوب دقت کن ،چون می تونن سوژه ی مطالبت باشن!
همه ی اینا رو باور دارم ولی می دونی، ایجاد این شناخت یه طرفه خیلی وقتا دردسر سازه! زندگی تو این خونه ی شیشه ای گاهی ترسناکه!
پ ن2: خیلی طولانی شد!! اگه تا اینجا خوندین، تبریک میگم! صبرتون خیلی زیاده! شما با سه چراغ سبز به مرحله ی بعد راه پیدا کردین! (چشمک!)


نسیم

 
|
........................................................................................

Wednesday, July 13, 2005

...
 
یه عالمه دلیل هست واسه لبخند زدن، اما... اینا چیه که چپ و راست می چکه رو گونه هام؟؟
یه خواننده ی دوره گرد میاد پشت پنجره،عجب صدایی داره!... آآآی! ای الهه ی ناز... با دل من بساز... کین غم جان گداز... برود ز برم...
دلم گرفته...


نسیم

 
|
........................................................................................

Tuesday, July 12, 2005

نوشی بدون جوجه هایش!
 
دغدغه های این مادر مهربون دوست داشتنی چند روزه بدجوری فکرمو مشغول کرده! خیلی نگرانشم... و نگران جوجه هاش! کاش می تونستم کاری کنم :((( هیچ کس نمی تونه کمکش کنه؟؟
..................................................................................
نوشی: من نیاز به کمک فوری یه وکیل دادگستری (ترجیحا خانوم و البته نه دانشجو) دارم که فردا از ساعت هفت و ربع صبح تا خدا میدونه کی عصر در کنارم باشه. ما فرصت ابطال تمبر و واگذاری وکالت به ایشون رو قطعا نخواهیم داشت. (چون ممکنه یه صبح تا ظهر طول بکشه و وقت منم خیلی کمه) اما مایلم ایشون همراه من باشه تا در صورتی که کسی جایی بخواد از بی اطلاعیم نسبت به قوانین حقوقی استفاده کنه به داد من برسه. این جوری من دوباره یه روز دیگه عقب نمی افتم. [کل مطلب]


نسیم

 
|
........................................................................................

Sunday, July 03, 2005

کنکور
 
تمام روزها و لحظه های پارسال یادمه، هر بار در کشوی میزمو باز می کنم یه کاغذ پر از اشک و خستگی، یا شادی های زود گذر یه کنکوری مصمم ،از بین وسایلم میفته بیرون که سند عبور ازاون روزای سخته...
یکی از بهترین دوستام کنکوری بود... و نگرانی هام باعث شد همه ی هفته ی گذشته رو با یاد اون دغدغه ها و سختی ها و فشارها بگذرونم! بازم کنکور گذشت و عده ی کمی از اون میله ها رد شدن و یه سری بهش دچار...
این شعرو پارسال نوشتم! وقتی که از فشار این زندان کذایی، نفس های عمیق رو فراموش کرده بودم!
تو روزایی که خیلی خسته بودم! خسته و نا امید و دلتنگ...
برای روزهای سرد بارانی دلم تنگ است
برای کوچه های خیس نورانی دلم تنگ است
برای ساحل نرم شنی در آفتاب داغ،
برای جای پای آب ، به روی ساحل و مهتاب
دلم صد رنگ می خواهد و یک صفحه
دلم یک ساز می خواهد و صد نغمه
دلم یک راه می خواهد به سوی نور
دلم پرواز می خواهد به جایی دور
دلم درگیر دفترها و کاغذهاست
دلم درگیر آدم ها و آدم هاست
دلم هر شب، صدای باد رقصان را میان برگ های سبز،
همانند صدای شب پره نشنیده می گیرد
دلم هر روز، برف و باد و باران را، قدم های بهاران را،
به پشت پنجره نادیده می گیرد
دلم شوق نوشتن داشت
تب و تاب تپیدن داشت
پر و بال پریدن داشت
دلم اکنون میان خط و انتگرال زندانیست
میان بیت های شعر، پر از نکته، ولی خالیست
دلم در حسرت اوج است
دلم در حسرت ساحل، پس از دریای پر موج است
دلم در حسرت قله، پس از این راه سخت و دور،
دلم در حسرت پایان کنکور است...


نسیم

 
|
........................................................................................

Home