Sunday, November 27, 2005

داشته ها و نداشته ها
 
1_ آدم همیشه باید "قدرت" کنار گذاشتن "داشته" هاش رو داشته باشه! حتی اگه از این قدرت استفاده نکنه...
2_ همه ی آدما وقتی چیزی رو به دست میارن، براشون بی ارزش میشه و حالا برای نداشته هاشون تلاش می کنن! کلا" ولع برای "داشتن" بیشتر از تلاش برای "حفظ"ه! شاید این به متعالی شدن هدف ها مربوط باشه... کوهنوردی که به دماوند می رسه، آرزوی فتح اورست رو داره! (حتی اگه چیز زیادی ازش ندونه!) نمیگم بده ها! این واقعیتیه که خیلی وقتا عامل پیشرفته...
........
پ.ن: داشتم فکر می کردم با این استدلال ،ازدواج کار احمقانه ایه! مخصوصا" تو ایران که تو بیشتر موارد یه تعهد همیشگی محسوب میشه!
چیزی رو از قلم انداختم؟


نسیم

 
|
........................................................................................

Tuesday, November 22, 2005

...
 
گاهی آدم تو خشکی هم دریا زده میشه!!


نسیم

 
|
........................................................................................

Sunday, November 20, 2005

اِهِم اِهِم!
 
طبقه ی بالای گروه فیزیک بودم که سالار از آزمایشگاه پرید! بیرون: زود باش دستشویی گروه رو نشونم بده!
من: این راهرو رو تا ته میری، 2 تا در هست! اونی که عکس آقا داره، میری تو! دری که عکس خانوم داره نریا!!! عکس آقا! یادت باشه!
............
وقتی برگشت، توضیح داد: دیدم رپوش آزمایشگاه تنمه، اونی که آقاهه رپوش تنش بود، رفتم !!! :))))))


نسیم

 
|
........................................................................................

Thursday, November 10, 2005

بارون
 
"دلیل" برای ناراحتی همیشه هست! حتی اگه خودش نیاد گلوتو بچسبه، تو می تونی وسوسه اش کنی بیاد سراغت! چیزی که مهمه اینه که چیزای دیگه ای هم همیشه هستن.. یه سری "دلیل" برای خوشبخت بودن! همیشه میشه نفس های عمیق کشید، میشه سبزی برگ درختا رو لمس کرد، میشه خاک بارون خورده رو دوست داشت، میشه بوی خیس بارونو بلعید...
من عاشق زندگی ام، با همه ی بهانه های ساده ی خوشبختی اش! :)
........................
پ.ن: این عبارت "بهانه های ساده ی خوشبختی" که فروغ میگه رو خیلی دوست دارم، محشره!
پ.ن 2: عجب هوای دوست داشتنی ایه! بارون بارونه، زمینا تر میشه...:)


نسیم

 
|
........................................................................................

Tuesday, November 08, 2005

...
 
سر کلاس:
مهدی (رو به من): به کجا چنین شتابان؟
من: گون از نسیم پرسید؟؟
:)))


نسیم

 
|
........................................................................................

Tuesday, November 01, 2005

تیک تاک
 
گاهی تیک تاک ساعت هم غریبه می شود
آنقدر غریبه که ابهتش می گیردت!
نشنیده اش که بگیری،
بلند تر می شود!
تیک تاک ها گوشم را کر کرده اند!
می خواهم به جایی بروم
که ساعت هایش همه خواب باشند!


نسیم

 
|
........................................................................................

Home