Thursday, June 15, 2006

همین یه بار... برای دلم...
 
دلم تنگه...
برق رفته... حتی نمی دونم اون حشره ها سبز بودن یا مشکی!
آخه کیف آبیه رو ازم دزدیدن... منم نشستم کف سینما...
کاغذا رو تیکه تیکه می کنم....
شاتل بازه... نور قرمز ماشین جلویی رد می اندازه... دوربینو تکون بده، برقصه...
زمین ترک خورده... 83015 از هرجا... مغناطیس ها تو سرم می کوبن...
کم مونده بود بزنم به درخت... حساب ها تسویه ست؟
می دونستی هر هفته 3،4 تا سه شنبه داره؟ ... بید مجنون گروه فیزیک، هنوز سبزه...
میگه چشماتو ببند... 13 تا یاس سفید می ریزه کف دستم...
مست میشم...
ستاره، ماه، ستاره، شهاب، یاس، ستاره... چشمامو باز نمی کنم....
برق رفته... شمع روشنه...
برق می زنه... نمی تونم چشمامو باز کنم...

اون حشره ها بالاخره چه رنگی بودن؟؟
........................................................
پ.ن 1: می خواستم پیام ها رو غیر فعال کنم، بلد نبودم! حوصله ی گشتن هم ندارم! فرض کنید کامنت دونی بسته ست!!
پ.ن 2: قول میدم دوباره برم تو خط شاد نوشتن! فقط همین یه بار... برای دلم...


نسیم

 
|
........................................................................................

Home